شرح حال شیخ اسماعیل قصری

شیخ اسماعیل قصری

شیخ اسماعیل قصری از اصحاب و شاگردان نمونه شیخ ابونجیب سهروردی بوده و در حوزه تدریس او شرکت جسته و از محضرش افاضه فیض نموده و خود را از جمیع علوم ظاهری و باطنی خصوصا علم فقه و حدیث مستفیض بل مست فیض گردانیده است.[1]

شیخ اسماعیل قصری پس از خاتمه دوران تعلم وارد دزفول شده (از حافظ حسین کربلایی تبریزی در روضات الجنان و جنات الجنان منقول است که شیخ اسماعیل قصری در اصل از اصفهان بوده و ساکن دزفول گشته ) مدرسه و خانقاهی که مجاور آن حدیقه ای دلگشا و افزون از یکهزار متر مربع مساحت داشته بنا نموده و به تربیت سالکان و ارشاد طالبان و دستگیری عاشقان وعظ و تذکیر طبق سنت سینه مشایخ عظام طریقت مبارکه علیه علویه کمیلیه پرداخته است.[2] یاقوت حموی در معجم البلدان در مورد شیخ اسماعیل چنین نگاشته است«معنی قصر روناش همان موضعی است که نام آن دزفول است جمعیتی بزرگ از کسانی که علم و آوازه دارند از آن شهر بلند شده است از آن جمله شیخ اسماعیل قصری است. این شیخ یکی از عباد و زهادی بوده که در عبادت و ریاضت سعی و کوششی بلیغ داشته و از علمای علم حدیث بوده و شاگردان علم حدیث در سنه 557، احادیث را نزد او می خواندند و صحیح و سقیم را از آنها برای ایشان می گفته و اجازه روایت از او می گرفته اند.[3] از جمله شاگردان شیخ اسماعیل نجم الدین کبری می باشد که در آسمان عرفان می درخشد و در کتب عرفانی از وی نام بسیار آمده است.وی از علمای فقه بوده است و در سفری که به دزفول می آید، خسته و گرسنه و بیمار وارد شهر می شود. مکانی را برای خواب نمی یابد تا اینکه به رسم شهرهای قدیم وی را به خانقاه شیخ اسماعیل هدایت می کنند.« نجم الدین، شیخ اسماعیل را بر فراز منبر یافت. لباسی چرکین به تن داشت . در خاطر من گذشت که چنین صوفی دریغ است که جامه چرکین پوشد ولی سخنان روح پرور و عظیم بیان می فرمود کلماتی که از دو لب این مرد بزرگ بیرون می آمد برخلاف لباسش از آلودگی های خاصی که تمامی کلمات صاحب سخن دارد پاک بود. دقیق به الفاظ بی جانی شده بود که به جمعی جان بخشیده است..... ناگهان شیخ را نزد خویش یافته که به او می فرمود: ای طالب مطلوب این جامه اگر چرکین است اما نمازی است(یعنی آلوده به چرکی نیست و می شود با آن نماز خواند) [4].

نجم الدین سماع را منکر بوده است و چون وی را در خانقاه در مقابل درویشان جای داده اند وی می گوید از بیماری آنقدر رنج نمی برم که سماع دارد.ولی هنگامی که شیخ اسماعیل دست وی را میگیرد و به سماع می برد نظرش عوض شده، به این طریق که می گوید: »شبی سماع می کردند.شیخ اسماعیل از گرمی سماع به بالین من آمد و گفت:

می خواهی که برخیزی؟

گفتم : بلی

دست من بگرفت ومرا به کنار کشید و به میان سماع برد و زمانی نیک مرا بگردانید و بر روی دیوارم تکیه داد. من گفتم که در حال خواهم افتاد چون با خود آمدم خود را تندرست دیدم چنانچه هیچ بیماری در خود نمی دیدم و مرا ارادت حاصل شد . روز دیگر خدمت وی رفتم و دست ارادت گرفتم و به سلوک مشغول شدم و مدتی آنجا بودم.[5]

پس از چندین سال که می گذرد و شیخ نجم الدین در کنار شیخ اسماعیل و خانقاه وی به ریاضت مشغول و از شیخ بهره می برد شبی فکر می کند که او از نظر فقهی از شیخ برتر است و از نظر باطنی نیز به اندازه کافی بهره برده است. در کتاب روضات جنان[6] نقل است که وی چنین گفت:«بامداد شیخ مرا طلب کرد و گفت: کارت تمام شد، برخیز و سفر کن ، وقت
آنست که بر سر عیال روی و اطفال را از طرف مصر به جانب خوارزم بری و بر سجاده نشینی و جهانیان را به طریق ارشاد حق به حق رسانی.»[7] وی به مصر می رود و عیال و فرزندان را به جانب وطن خود خوارزم برده و در آنجا به ارشاد می پردازد.

 هم اکنون مزار این عارف کامل واقع در اول بازار قدیم، روبروی بازار خراطان می باشد. و زیارتگاه اهل دل می باشد با توجه به اینکه مزار وی در خانقاهش بوده . اگر چه اکنون به بقعه شیخ اسماعیل معروف است.

 بهر حال این حکایات از نجم الدین می تواند نشان دهنده عظمت شیخ در طریقت باشد اگر چه پیش از این در مورد بزرگی و عظمت شیخ در مورد علم حدیث نیز بیان نمودیم. امیدوارم که این زندگینامه از شیخ  اسماعیل مفید  اهل طریق و جویندگان حقیقت واقع گردد و قبول درگاه حق. همچنین باید توجه داشت که هدف از آوردن این زندگینامه زندگی یک عارف گمنام و همچنین زندگینامه و احوال فردی که در طریقت و سلسله اقطاب نیز فردی است که بواسطه، کاشف خرقه را از وی گرفته است و در دزفول بوده است یعنی همان زادگاه کاشف.

 



[1] -حکمت فر، محمدحسین، عارفی از دزفول، ص12

[2] -همان، ص13

[3] - همان ،ص13

[4] همان،ص16و 17

[5] -همان، ص18

[6] - روضات الجنان فی احوال العلماء والسادات ،ج 1، ص545

[7] همان، عارفی از دزفول، ص 18