اشعاری از کاشف
ز تو تا این دویی یکذره باقی است
تو را هر لحظه هر دم نفس باقی است
برو بگذار این هستی موهوم
که تا دلدار گردد بر تو معلوم
که با بود تو دلبر در نیاید
بدین خانه، که هر بودی نشاید*
* حسینی قائم مقام سید عباس، مقاله آثار و افکار صدرالدین کاشف دزفولی، کیهان اندیشه، شماره 38، مهر و آبان 1375، ص 78
سلام دوست خوب
شعر خوبی در این صفحه خواندم
خداوند توفیق دهد
خدانگهدار همون سلام علیکم
تلاش تو برای شناساندن کاشف ستودنی است
یا من هو لا اله الا هو !
دوست عزیز و گرامیم ...
سلام و عرض ادب ...
از حضور گرم و سبز و بذل توجه حضرتعالی صمیمانه سپاسگذارم ...
این شعر زیبا و دلنشین مرا ، ناخواسته به یاد ابیات زیر انداخت :
نشنو از نی نی نوای بینواست / بشنو از دل دل حریم کبریاست
نی چو سوزد تل خاکستر شود / دل چو سوزد خانه دلبر شود
موفق ، موید ، پیروز و سربلند باشید ...
در انتظار حضور الهام بخشتان در سرای محقر سلوکیه ...
یا علی مدد
حقیر فقیر ساحر علی
گویند هر آن کسان که با پرهیزند زانسان که بمیرند چنان برخیزند
ما با می و معشوقه از آنیم مدام باشد که به حشرمان چنان انگیزند
یا حق
سلام. وبلاگ جالبی دارید . موفق باشید باز هم بما سر بزنید
عاشق شو ار نه کار جهان سر آید
نا خوانده نقش مقصود از کارگاه هستی (حافظ)
ژرهیز کنید چیز خوبیست